عشق من و دخترخاله

ساخت وبلاگ
19 اسفندماه سال 89 مرخصی گرفتم که برم خونه.عصر بود رسیدم شهرشون قبل از اینکه برم سرکار به داداش کوچیکش گفتم اگه برم سرکار شیرینی چه میخوای گفت پیتزا.عصر که رسیدم شهرشون اول رفتم پیتزایی سفارش 6 تا پیتزا دادم (خودم و دخترخاله و دوتا داداشش و یه خواهر کوچیکش یکی هم احتیاطی) پیتزاها رو با نوشابه  گرفتم عشق من و دخترخاله...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamananosho بازدید : 199 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 10:40

پدر بزرگمون میخواست بره حج.ظهر بود رسیدم تو کوچه خونه پدر بزرگ از تاکسی پیاده شدم یه مرتبه خودش و مامانش رفتن تو خونه پدربزرگ البته اونا من ندیدن من سرکوچه تقریبا 200متری پیاده شدم .وقتی دیدمش قلبم داشت از سینه در میومد .رفتم خونه پدر بزرگ همه باهام سلام علیک و روبوسی اینا کردن الا عشقم منم چیزی نگف عشق من و دخترخاله...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamananosho بازدید : 177 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 10:40

نزدیکهای عید 91 رفتم مرخصی اتفاقا رفتم خونه خاله اینا شب با داداش رویا رفتم بازار لباس گرفتم اومدیم خونشون لباس و کفشم دید داداشش ازش پرسید چطورن با بی میلی گفت خوبه  فرداش رفتم خونمون یه دوسه روز از عید گذشته بود اس داد بیا خونمون کارت دارم پنجم عید رفتم خونشون به بهونه سرزنی و عید دیدنی اقوام ولی عشق من و دخترخاله...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamananosho بازدید : 189 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 10:40

برا مرخصی استعلاجی رفتم خونمون یه چندروز خونه بودم یه شب اس داد کی میخوای بری سرکار گفتم فلان تاریخ گفت بیا خونمون بعد برو کارت دارم گفتم تو عید  سه بار  فقط مسخره ام کردی حرفی نزدی نه دیگه نمیام اصلا گفت باشه کارت ندارم خداحافظی کردیم تا روز پنجم مرداد میخواستم برگردم سرکار شب داداشش اومد خونمون و عشق من و دخترخاله...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamananosho بازدید : 157 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 10:40

امروز خورشيد درخشان‌تر است و آسمان آبي‌ترنسيم زندگي را به پرواز مي‌کشدو پرنده آواز جديد مي‌سرايدامروز بهاري ديگر استدر روز تولد مهربان‌ترينمدر ميلاد کسي که چشمانم با حضورش باراني است امروز را شادتر خواهم بودو دلم را به ميهماني آسمان خواهم بردجشني براي ميلادت بر پا خواهم کردتمامي گلها و سبزه‌ها در ميهماني ما خواهند سروداي مهربان‌ترين آغاز بودنت مبارک تمام زندگيم تولدت مبارک   عشق من و دخترخاله...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : تولدت مبارک عشقم,تولدت مبارک عشقم به انگلیسی,تولدت مبارک عشقم اهنگ,تولدت مبارک عشقم اس ام اس,تولدت مبارک عشقم متحرک,تولدت مبارک عشقم متن,تولدت مبارک عشقم عکس,تولدت مبارک عشقم کلیپ,روز تولدت مبارک عشقم,وبلاگ تولدت مبارک عشقم, نویسنده : mamananosho بازدید : 181 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 2:29

بعد از اونشب که گفت دیگه پسر خاله هم حسابت نمیکنم دیگه باهام نبود اطلاعی ازش نداشتم نه پیامی نه تماسی هیچ هیچ .روزها سخت میگذشت . اومده بودم مرخصی دختر اون یکی خاله زنگم زد گفت اطلاعی از رویا نداری(نه اینکه بدونه ماهمو دوست داریم نه.بخاطریکه من با خونه پدر رویا خیلی رفت وآمد داشتم).گفتم نه چطور؟ گفت میگن بیمارستان بستریه یرقان گرفته.یا خدا این چه حرفیه.گفتم از کی؟ گفت دوسه روزه خداحافظی کردم زنگ زدم داداشش سلام علیک اینا سراغ رویا ازش گرفتم گفت بیمارستان انگار روماتیسم گرفته.گفتم کی پیشش شماره ای چیزی ندارن زنگ بزنم؟گفت مامانم شماره رویا رو داد(شماره قبلا داشتم الکی ازش گرفتم).زنگ زدم مشغول زد باز زدم مشغول زد پیام داد چه میخوای از جونم من دیگه پسر عموم میخوام کاری باهات ندارم.پیام دادم کار ندارم فقط میخوام حالت بپرسم تورو خدا گوشی بده مامانت اگه خودت نمیخوای حرف بزنی.پیام داد برو خوشحال باش من مریضم از خوشحالی زنگ میزنی داری لذت میبری من مریضم از این حرفا زد.گفت تورو خدا گوشی بده مامانت بعد خیلی زنگ زدن مامانش گوشی برداشت .احوالپرسی و سراغشو گرفتم وضعش برام توضیح داد بعد هم خداحافظی . عشق من و دخترخاله...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : بیماری عشق,بيماري عشق,بیماری عشق یک طرفه,بیماری عشق چیست؟,بیماری عشقی,بیمار عشق,بيمار عشق,عشق بیماری روانی,بیمار عشق توام,عشق بیماری است, نویسنده : mamananosho بازدید : 158 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 10:22

تورا دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا عشق من و دخترخاله...
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : تورا دوست دارم,تو را دوست دارم بی هیچ دقتی,تو را دوست دارم چون,تو را دوست دارم شاملو,تو را دوست دارم ایرج,تو را دوست دارم علیرضا روزگار,تو را دوست دارم به خاطر,تو را دوست دارم بدون آنکه,تورا دوست دارم شعر, نویسنده : mamananosho بازدید : 251 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 14:37

خدیا شکرت بالاخره همه چیز داره بر وفق مراد پیش میره دوباره من دارم به عشقم میرسم ای خدا این شادی را از ما نگیر روز ۲۶/۵/۸۹ من رفتم خونه شون تو راه که داشتم میرفتم برام پیام داد کجایی گفتم توراه تصادف کردیم دستم شکسته به کسی چیزی نگو بدنم هم خراشهای جزیی برداشته فقط تو به کسی چیزی نگو دیگه چیزی نگفت ساعت حدود ۱۱ بود رسیدم خونشون اولین کسی که دیدم خودش بود سلام خانمی خوبی الهی فدات بشم چطوری؟ بریم شب شب طبق معمول من او بیداربودیم و بقیه خواب تشریف داشتند نشستیم بهش گفتم: قول میدم تا آخرش باهاتم هیچوقت تنهات نذارم تا ابد دوستت دارم اونم قول داد نشستیم عشق من و دخترخاله...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : روزهای رویایی سیروان خسروی,روزهای رویایی,روزهای رویایی مجید یحیایی,روزهای رویایی سیروان,دانلود روزهای رویایی سیروان,دانلود آهنگ روزهای رویایی,متن آهنگ روزهای رویایی سیروان,متن اهنگ روزهای رویایی,مجیدیحیایی روزهای رویایی,دانلود روزهای رویایی مجید یحیایی, نویسنده : mamananosho بازدید : 179 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 14:37

روز 4/6/89 هنوزم میگم یادش بخیرتازه یک هفته نشده بود که از پیشش اومده بودم اما دلتنگی بدجور اذیتم میکرد نمیدونستم چکار کنم دنبال راهی بودم که برم پیشش دوباره یکی از اقوامشون که البته از طرف مادری با منم فامیل میشه او بانک تو شهر ما کار میکنه رفتم پیشش نشسته بودم پنجشبه بودش گفتم نمیخواهی بری حونه عشایریتون (آخه تو عشایری همسایه بودت)گفت میایی صر با هم بریم؟ گفتم بریم خلاصه صر ما حرکت کردیم با یه ماشین مسافر کش انگار میگن آدم نباید پیش بینی اتفاق بد بکنه حتما اتفاق میفته راسته ما هنوز از شهر نزده بودیم بیرون که یک ماشین کوبید به ماشین ما فقط خدا کمک کرد و عشق من و دخترخاله...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamananosho بازدید : 198 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 14:37

روز ۲۹/۶/۱۳۸۹ بودش عزیز زنگ زد خیلی باهم حرف زدیم گفت که چقدر دارن اذیتش میکنن که قبول کنه گفت داداشش میگه یا مرگ با هم قبول کن زن پسر عموش یشه خیلی ناراحت شدم گفتم حالا چکار میکنی؟ گفت با تمام وجود مخالفت میکنم تحت هیچ شرایطی قبول نمیکنم خیلی دوستش دارم خلاصه بعد از کلی حرف زدن از هم خداحافظی کردیم گفت زنگ نزن و پیام نده تا خودم خبرت کنم گفت داداشم گفت اگه شهرام باهاتون تماس گرفت یا پبام داد دعواش میکنم گفت حق نداره باهاتون هیچگونه تماسی داشته باشه پس خودم خبرت میکنم گفتم باشه گفت هر موقع زنگ زدم جواب نده تا یه پیام بدم و توش نوشته باشه انوش اونوقت ب عشق من و دخترخاله...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق من و دخترخاله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamananosho بازدید : 146 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 14:37